دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم"دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
پریود نمیشم | 2 | 387 | fadami |
تغذیه زنان | 1 | 509 | 4444 |
نازایی...و چگونه مقابله با این مشکل | 0 | 748 | fadami |
روشهای لقاح آزمایشگاهی | 0 | 658 | fadami |
تنظیم خانواده | 0 | 491 | fadami |
بارداری و زایمان | 0 | 428 | fadami |